شخصی «جوحی» را نزد قاضی برد و ده درهم برو دعوی کرد، و او منکر شد قاضی از مدعی گواه طلبید، گفت گواه ندارم، گفت سوگند ده، گفت سوگند او را چه اعتبار؟
هر لحظه خورد هزار سوگند دروغ زآنگونه که در بادیه اعرابی دوغ
جوحی گفت ای قاضی مسلمان درین شهر مثل شما امینی و متدیّنی نیست چون او سوگند مرا قبول ندارد شما از قبل من سوگند خوریدتا خاطر او قرار گیرد.
[لطایفالطوایف]