بخل فقط در حیطهی امور مالی نیست؛ گاهی منظور از بخل، بخلِ اخلاقی است یعنی گاهی انسان در امور اخلاقی بخل میورزد مثل کسی که از سلام کردن خودداری میکند. کسی که جواب سلام را نمیدهد بسیار بخیل تر است چون جواب سلام واجب است و انجام ندادن واجبات بخل بسیار بیشتری میطلبد این بحث گستردگی فراوانی داشته و در همهی امور جاری میشود. مثلا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود اما صلوات نفرستد.»
«اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
جوانمرد که بخورد و بدهد به از عابد که روزه دارد و بنهد!
عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند بیچاره در آیینهی تاریک چه بیند
[گلستان سعدی]
بخل در یک مورد نیکو و پسندیده است؛ آیا میدانید در کجا؟!
در بعضی از روایات بخل ورزیدن خانم ها تمجید شده است اما این بخل پسندیدهی زن صرفا در هزینه کردن اموال شوهرش میباشد. بنا بر این بخل زن نسبت به اموال خودش بد بوده و مورد نکوهش روایات واقع شده است. علت آن هم این است که زن حافظ اموال شوهرش میباشد و این مهم با انفاق فراوان از مال شوهر سازگاری ندارد.
حب دنیا: این صفت نه تنها تمام عوامل گذشته را تحت پوشش دارد بلکه در بر گیرندهی سایر صفات زشت نیز هست. حب دنیا ریشهی همهی مفاسد اخلاقی از جمله بخل است. اگر کسی محبت دنیا در دلش رسوخ کرد دیگر به هیچ وجه حاضر نیست که محبوب خودش ( یعنی مال دنیا را ) از خود دور کرده و به دست دیگران بسپارد.
ترس: این ترس به خاطر عدم توکل به خدا بوده و وقتی انسان خدا را وکیل خودش قرار نداد و خودش را تنها دید نسبت به آینده هول و اضطراب پیدا میکند لذا از کمک به دیگران خودداری میکنند.
سوءمدیریت: یکی دیگر از اسباب بخل، سوء مدیریت است. اگر کسی مهارت لازم را برای هماهنگی بین دخل و خرج در زندگی نداشته باشد این مدیریت نابهنجار منجر به بخل میشود؛ زیرا هزینه های زندگی اش بالاتر از توان مالی و در آمد اوست،و برای پاسخگویی به این هزینه ها به خودداری از کمک کردن به دیگران رو میآورد.
طول آرزو: اگر انسانی برای آینده اش آرزو های واهی، غیر واقع بینانه ، دروغ و طولانی درست کند، برای دستیابی به آن آرزو ها به دنبال جمع آوری مال و تکثیر آن میرود و برای آنکه حتما به آرزوهایش برسد چیزی از اموالش را به کسی نمیبخشد.
خدای متعال به بندگانش میفرماید: « تو به دیگران بخشش کن من نیز به تو بخشش میکنم»اما انسان بخیل گمان میکند که اگر به دیگران چیزی بدهد دیگر آن را نخواهد داشت و از دستش میرود. درواقع معتقد است که خداوند عطای او را جبران نمیکند.
هر سال هنگام درو، سهم زیادی برای فقرا کنار میگذاشت. یک سال گندم ها را درو کرده بود اما هر چه منتظر مانده بود تا بادی بوزد که بتواند بهوسیلهی آن گندم ها را از کاه جدا کرده و سهم فقرا را به آنها برساند بادی وزیدن نگرفت و موفق به آن کار نشد. یک روز عصر در راه رسیدن به منزل، یکی از فقرا او را دید و به او گفت: محمد کاظم! سهم ما را فراموش نکن! این جمله در دلش آشوبی به پا کرد چرا که هر سال قبل از آنکه فقیری به او رو بزند سهم آنها را عطا میکرد. از این رو تصمیم گرفت تا دوباره به صحرا برگردد و به هر زحمتی که میشود گندم آن فقیر را از کاه جدا کرده و به او برساند. پس از آنکه گندم او را تفکیک میکند به طرف منزل آن فقیر باز میگردد. در مسیر برگشت به امام زاده ای می رسد و مدتی را برای رفع خستگی بر روی سکوی آن امام زاده مینشیند و حمد و سوره ای میخواند. در همین حال بود که مورد لطف قرار گرفته و دو نفر را از دور میبیند که به طرف او میآیند.اما آنها را نمی شناسد. آنها داخل امام زاده میشوند و حمد و سوره ای میخوانند و بعد به کربلایی میگویند: تو هم حمد و سوره ای بخوان! او پاسخ میدهد: من حمد و سوره و زیارت نامه خوانده ام. آنها میگویند: دو مرتبه بخوان! و او پاسخ میدهد: من سواد ندارم! آن دو نفر میفرمایند: باید بتوانی بخوانی! و آقا دست مبارکشان را روی سینهی او گذارده و فشار اندکی دادند و با همین دست مبارک بود که تمام قرآن با علوم و اسرار آن به یکباره به سینهی «کربلایی کاظم» منتقل شد.
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. کسی گفت فلان بازرگان نوشدارو دارد. گویند آن بازرگان به بخل معروف بود.
گر به جای نانش اندر سفره بودی آفتاب تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان
جوانمرد گفت اگر خواهم، معلوم نیست که دارو دهد یا ندهد وگر دهد، منفعت کند یا نکند. باری خواستن از او زهر کشنده است.
هرچه از دونان به منّت خواستی در تن افزودی و از جان کاستی
(گلستان سعدی.با تصرف و تلخیص)